جان خود در ره "اولاد علی" می بازیم
همچو "مالک" به "عدوان علی" می تازیم
ای که گویی که خلایق ز "ولی" خسته شدند
کوری چشم تو بر "سید علی" می نازیم
مسئله امام زمان (عجل الله تعالى فرجه الشريف) يكى از ارزندهترين مسائل اسلامى است كه هم در دوران مبارزه با طاغوت به مبارزين ارزندهترين مسائل اسلامى است كه هم امروز كه روز حكومت اسلامى، حكومت مستضعفين زمين است، ما را تشويق مىكند كه حركت خود را تسريع كنيم
در گذشته، سوء استفادهاى زيادى از قضيه انتظار شده است، برداشت منفى همان چيزى است كه استكبار و استعمار در طول سالهاى متمادى كوشش مىكردند تا به مردم تزريق كنند. برداشت منفى اين است كه مردم بگويند كه به ما چه كه در مقابل ظلم و فساد و كفر و بدى و شرارت بايستم، ما منتظر خواهيم ماند تا امام زمان (عجل الله تعالى فرجه الشريف) خودش بيايد و مشكل را حل كند. اين برداشت منفى است، يعنى سلب مسئوليت نسبت به همه شرارتها و بدىهاى موجود در جامعه
برداشت مثبت و صحيح اين است كه اگر امام زمان (عجل الله تعالى فرجه الشريف) خواهد آمد و دنياى پر از عدل و داد درست خواهد كرد، پس ما بايد به سهم خود در زمينه سازى دنيا كوشش كنيم.
امام زمان (عجل الله تعالى فرجه الشريف) بايد به صورت يك الگو براى مومنين در آيد.
اگر آن حضرت با كفر مىجنگد و براى عدالت زحمت مىكشد و مجاهدت مىكند، ما هم كه مأموم و دنباله رو او هستيم، بايد براى گسترش عدالت مجاهدت كنيم
اعتقاد امام زمان (عجل الله تعالى فرجه الشريف) و اين كه آن حضرت با حضور خود در دنيا پر از عدل و داد مىكند، يك مسله حركت و يك عامل نشاط براى ملت ما و تتمام كسانى است كه به اين مسئله اعتقاد دارند
اگر دنيا را خورشيدى روشن خواهد كرد، به اين معنا نيست كه تا آمدن آن خورشيد نورانى در تاريكى بنشينيم
حركت آن حضرت هر ستمى باشد (بايد) حركت پيروان او هم به همان سمت باشد
قانع نشدن به وضع موجود و تلاش فزاينده و مستمر در انجام اعمال نيك و خير يك بعد انتظار است و اميد به آيندهاى روشن كه در آن سراسر زندگى بشر را تفكر الهى فرا خواهد گرفت، بعد ديگر انتظار است
انتظار ظهور مهدى موعود (عجل الله تعالى فرجه الشريف) بخش عظيمى از اعتقادات ماست، حقيقت (انتظار) به صورتى برجسته، درخشان و پر اميد در محيط زندگى ملت عزيز ما و شيعيان جهان وجود دارد
نفس انتظار و اميد، به انسان جرأت اقدام و حركت و نيرو مىبخشد
انتظار فرج و اعتقاد به مهدويت علاوه بر ابعاد منطقى، فكرى و استدلالى بسيار بارز آن، داراى جنبههاى عاطفى، معنوى و ايمانى عقيق و بسيار مهمى است
شيعيان و پيروان آن حضرت بايد كسب آمادگى معنوى، روحى و ايمانى را جزء وظايف خود بدانند
امروز در نقطه مقابل تلاش دشمنان بايد در جهت اعتقاد عمل و تبليغ و تبيين حقيقت مهدويت حركت كنيم
منتظران صاحب الزمان (عجل الله تعالى فرجه الشريف) به منور شدن چشم انداز زندگى بشر و پايان دوران ظلم و تجاوز اميدوارند و جنايات ستم و تزويز سردمداران استكبار جهانى نمىتواند چشمه اميد را در دلهاى آنان خاموش كند
منتظران حضرت حجت (عجل الله تعالى فرجه الشريف) رديدى ندارند كه روزگار ظلم و طغيان و تجاوز سرانجام به پايان خواهد رسيد و قدرت قاهره حق همه قلههاى فساد و تعدى را از بين خواهد برد
اگر آن حضرت پرچم دين و قرآن و نظام الهى را در سراسر عالم خواهد گستراند، ما هم كه دنباله رو و معتقد به او هستيم بايد تا حدى كه در توان ماست در گوشهاى از دنيا پرچم اسلام را برافراشته نگاه داريم
هرکس در وقت یاری رهبرش در خواب باشد، زیر لگد دشمنش بیدار می شود.
منبع : غررالحکم ص 422
هفتاد وسومین یار
آن کس که بداند و نداند که بداند ، خواب است ، بيدارش كنيد.
آن كس كه نداند و نداند كه نداند ، جاهل و نادان است ، از او دوری كنيد.
آن كس كه نداند و بداند كه نداند ، بچّـه است ، آموزشش دهيد.
آن كس كه بداند و بداند كه بداند ، رهبر است ، از او پيروی كنيد.
فى الكافى، عن الصّادق (عليهالسّلام)، قال: «انّ اللَّه تعالى ليحفظ من يحفظ صديقه»؛ [حضرت امام جعفر صادق علیهالسّلام فرمودند:] خداى متعال حفظ ميكند آن كسى را كه رفيق خود را حفظ كند. [البته] مراد، حفظ جسمانى نيست فقط - حالا آن هم يكى از مصاديقش ممكن است باشد - يعنى آبروى او را حفظ كند، شخصيت او را حفظ كند، جهات او را حفظ كند [و] مراعات كند. خدا يك چنين كسى را حفظ ميكند. اين پيوندهاى برادرى و رفاقت و انس و اخوت، در اسلام اينقدر اهميت دارد. شما ملاحظهى رفيقتان را ميكنيد، او را حفظ ميكنيد، خداى متعال در پاداش اين عمل، شما را حفظ ميكند. البته حفظ كردن رفيق معناش اين نيست كه انسان از گناه او، از خطاى او دفاع كند؛ كما اينكه در اين كارهاى حزبى و جناحى و خطى و اين چيزها معمول است كه اگر خطائى هم از كسى سر بزند، چون با آنها همجبهه است، همخط است، همحزب است، همگروه است، بايد بايستند پايش دفاع كنند؛ نه، اين مراد نيست؛ اين حفظ او نيست؛ اين در واقع مخذول كردن او، بدبخت كردن اوست و خود؛ بلكه مراد، حفظ آبروى مؤمنى است كه برادرى ايمانى با انسان دارد. جامع، برادرى ايمانى است. اين يك روايت.
يك روايت ديگر هم باز از كافى است، از امام صادق (عليه الصّلاة و السّلام)؛ ميفرمايد كه: «لا تفتّش النّاس فتبقى بلا صديق»؛ در كارهاى مردم ريز نشو، تفتيش نكن، جزئيات را دنبال نكن. دنبال پيدا كردن عيوب ريز و درشت افراد نباش. اگر اينجور باشد، بدون رفيق خواهى ماند. يعنى هر كسى بالاخره يك عيبى دارد ديگر. اگر بخواهى همينطور ريز بشوى، تفتيش كنى، دنبال كنى، كسى برايت باقى نميماند.
خاطره دیدار با حضرت آیتالله خامنهای مربوط به سال ۸۵ است. یکی دو روز بعد از این که عموپورنگ و گروه هنرمندان از سفر حج واجب برگشتند، خدمت آقا رسیدیم البته من اصلا در جریان نبودم. شب قبلش تهیهکننده تماس گرفت و گفت فردا ساعت ۹ صبح آماده باش که میخواهیم برای دیدار با آقا به بیت رهبری برویم.
همه خانواده با شنیدن این خبر خوشحال شدند. برای خودم هم عجیب بود چون همیشه دوست داشتم آقا را از نزدیک ببینم. خلاصه روز بعد من، عمو و آقای آقاجانزاده (تهیهکننده برنامه) همراه با آقایان حسن پورشیرازی ـ که آن موقع با ایفای نقش شوکت در سریال نرگس چهره شده بود ـ کمال تبریزی، سیروس مقدم، فرزاد جمشیدی، سهیل محمودی، دکتر میرباقری (معاون وقت سیما) و… وارد سالن کوچکی که مخصوص مهمانان بیت بود، شدیم و منتظر ماندیم. آقا که تشریف آوردند تا چشمشان به من افتاد فرمودند: «بهبه! مرد مینیاتوری!» در این لحظه عمو بغلم کرد تا با آقای روبوسی کنم.
ایشان همه مهمانان را با کارهایشان میشناختند و بخش زیادی از صحبتهایشان را به برنامه ما اختصاص دادند و بر تولید شادی سازنده برای بچهها تاکید کردند و گفتند: «برنامه خوبی دارید. نوههایم کارهایتان را میبینند.» سپس از اجرای شاد، مسلط و دارای جهت و هدف عمو تشکر کردند و با اشاره به من از عمو پورنگ پرسیدند: «ایشان را از کجا پیدا کردید و همراه خودتان کردید؟»
قبل از این که عمو جواب بدهد، گفتم از تو لپلپ! و همه خندیدند. در پایان جلسه هم دوباره جلو رفتم و به آقا گفتم چفیهتان را به من بدهید. ایشان هم فرمودند: «چشمچشم» و دادند منتها عمو چفیه را از من گرفت تا ببرد خانه و به ۳ قسمت تقسیم کند و سهم هر کس را برایش بیاورد، اما برد که برد و دیگر نیاورد. البته ۵ سال بیشتر نگذشته و احتمالا هنوز دارد دنبال قیچی میگردد (با خنده) آقای جمشیدی هم خودکار آقا را به عنوان یادگاری گرفت.
سيد على حسینی خامنهاى فرزند مرحوم حجتالاسلام و المسلمين حاج سيد جواد حسينى خامنهاى، در فروردین ماه سال ۱۳۱۸ شمسی برابر با ۱۳۵۸ قمرى در مشهد مقدس چشم به دنيا گشود. او دومين پسر خانواده بود و زندگى مرحوم سيد جواد خامنهاى هم مانند بيشتر روحانيون و مدرسان علوم دينى، بسيار ساده: «پدرم روحانى معروفى بود، اما خيلى پارسا و گوشهگير [...] زندگى ما بهسختى مىگذشت. من يادم هست شبهايى اتفاق مىافتاد كه در منزل ما شام نبود. مادرم با زحمت براى ما شام تهيه مىكرد. [...] آن شام هم نان و كشمش بود.»
امّا خانه اى را که خانواده سيّد جواد در آن زندگى مى کردند، رهبر انقلاب چنين توصيف مى کنند:
«منزل پدرى من که در آن متولد شده ام، تا چهارـ پنج سالگى من، يک خانه 60 ـ 70 مترى در محّله فقير نشين مشهد بود که فقط يک اتاق داشت و يک زير زمين تاريک و خفه اى! هنگامى که براى پدرم ميهمان مى آمد (و معمولاً پدر بنا بر اين که روحانى و محل مراجعه مردم بود، ميهمان داشت) همه ما بايد به زير زمين مى رفتيم تا مهمان برود. بعد عدّه اى که به پدر ارادتى داشتند، زمين کوچکى را کنار اين منزل خريده به آن اضافه کردند و ما داراى سه اتاق شديم.»